چهار شنبه, 11 تیر,1404

گاهی دستش خسته می‌شد...

تاریخ ارسال : شنبه, 07 تیر,1404 نویسنده : زینت خسروی تهران
گاهی دستش خسته می‌شد...

گاهی دستش خسته می‌شد اما به ثانیه نرسیده دوباره دستش علم می‌شد. اصرار داشت همه عکس را ببینند. پدر پرچم ایران را روی دوشش انداخته بود. از نگاه‌های گاه و بی‌گاهش می‌شد فهمید از هم‌جواری با دخترش لذت می‌برد. می‌گفت «شهدا جونشون رو به خاطر فردای من دادن خجالت می‌کشم به خاطر درد دستم رو پایین بیاورم...»


زینت خسروی

شنبه | ۷ تیر ۱۴۰۴ | #تهران مراسم تشییع شهدای اقتدار

 

برچسب ها :