باشتاب و پر از عذر خواهی رسید.
کمی دیر رسیده بود.
شکلاتها بدون شکلات خوری و د رهمان نایلون دسته بلند و شفاف، پی قسمتشان رفته بودند و جای خالی گلدانِ مقرر، روی میز عجیب دهن کجی میکرد.
تند و تند از داخل پاکت بزرگ و پر وسیلهای که داخل دستش بود؛ یک گلدان بلور و دسته گل زیبایی در آورد و گفت کجا بذارمش؟!
از شتابزدگیاش خنده بر لبم آمد؛ چقدر خوب که ما برای یک قدم در راه پارهی تن اسلام اینقدر هیجان و شتاب داشته باشیم.
گلدان را از دستش گرفتم و گذاشتم وسط طومارِ پهن شده روی میز!
تا آخر ماجرا هی برش میداشتیم و طومار را به جلو میبردیم و باز میگذاشتیم سر جایش، درست در مرکز میز و در قلب طومار!
شاهد تمام امضاها و اشکها و لبخندها و زمزمههای امروز بود این گلدان!
مراسم که تمام شد آمد دنبال گل و گلدانش...
وقتی دستش میدادیم گفت: "گل عروسیم بوده".
عجب گل خوشبختی! از دستان عروس تا دامن طومار حمایت از عروس خاورمیانه.
طاهره سلطانینژاد
جمعه | ۲۰ مهر ۱۴۰۳ | #کرمان مصلی نمازجمعه