گوشم به «در چشم باد» است که نمیدانم برای بار چندم دارم با ولع تماشایش میکنم و چشمم به ورقهای «نامه جمهور» است که چند شبیست قبل از خواب میخوانمش.
«در چشم باد» رسیده به فصل اشغال. ایران حرف متفقین را گوش داده و اتباع آلمان را اخراج کرده اما روس و انگلیس از شمال و جنوب مرزها را رد کردهاند و دارند کشور را اشغال میکنند. ایران در شرایط پیشا اشغال است.
اینطرف در نامه جمهور اما حکایت، حکایت پسا اشغال است. حکایت آدمهایی که از وقتی چشم باز کردهاند خاکشان اشغال بوده. آدمهایی که در خاک خودشان، در خیابانهای خودشان و حتی در خانه خودشان اختیاردار نبودهاند. آدمهایی که برای از اینور کشور رفتن به آن طرفش باید اجازه میگرفتهاند و اشغالگران نمیدادند. آدمهایی که بهخاطر یک چاقوی آشپزی در ایست بازرسی اشغالگرها دستگیر شده و دو سال رفتهاند زندان. آدمهایی که با یک الاغ و گاری باربری میکردهاند و اشغالگرها الاغ را کشتهاند بیدلیل و اینها مجبور شدهاند گاری را به دوش خود بکشند و نان دربیاورند.
از تلویزیون در چشم باد میبینم و در نامه جمهور گفتگوهایی میخوانم با فلسطینیان که از زندگی در خاک اشغال شده میگویند.
آه میکشم، بغضم را فرو میدهم و صلوات میفرستم به روح هر کس که در تاریخ ایران در برابر اشغال و گلوله دشمن خارجی ایستاده است...
بعد نوشت:
شماره هشتم نامه جمهور را هر طور هست گیر بیاورید و این گفتگوهایش با فلسطینیان را بخوانید. گفتگوها در قالب روایتهایی روان تنظیم شدهاند و خوشخوان هستند.
محمدرضا شهبازی
@mahbandan
جمعه | ۲ آذر ۱۴۰۳ | #تهران