چهار شنبه, 11 تیر,1404

یا یحیی

تاریخ ارسال : شنبه, 28 مهر,1403 نویسنده : مریم بهرنگ‌فر بندرعباس
یا یحیی

فیلم لحظه شهادتش را چندبار نگاه می‌کنم. کوادکوپتر که به سمتش می‌آید همانطور آرام نشسته است روی مبل زهوار در رفته و خاکی. انگار که از نبردی تن به تن آرام گرفته باشد. شاید در آن لحظات، همه دوران زندگی، از کودکی‌اش در اردوگاه، تا ۲۳ سال اسیر و زندانی بودنش را مرور کرده باشد.

فیلم را می‌بینم و ناخودآگاه و بی‌آنکه معنای آیه را در ذهن داشته باشم، زیرلب می‌خوانمش:

«یا یحیی خذ الکتاب بقوة و آتیناه الحکم صبیا»

انگار خدا برای هر روزگاری یک یحیی خلق می‌کند تا از کودکی بار رسالتی بر دوشش باشد.

در اردوگاه که به دنیا آمده باشی، تمام کودکی‌ات خلاصه می‌شود در بی‌وطنی، در بی‌هراسی از مرگ، در مرگ را به سخره گرفتن. آنقدر که در پس دوران سخت اسارت بیکار نمی‌مانی، عبری می‌آموزی، کتاب به عبری ترجمه می‌کنی، رمان می‌نویسی و اسمش را می‌گذاری «خار و میخک» و کدام اهل ادبیاتی است که نداند شخصیت‌های اولین رمان هر نویسنده‌ای، تکه‌هایی از پازل شخصیت نویسنده است. 

طراحی عملیات پیچیده هفت اکتبر فقط از یحیی سنوار بر می‌آمد و این شهادت روی تلی از خاک، با تنی زخمی، خسته و خون آلود، برازنده فرمانده‌ای در میدان نبرد بود، نه فرمانده‌ای خیالی که از او ساخته بودند.


مریم بهرنگ‌فر

جمعه | ۲۷ مهر ۱۴۰۳ | #هرمزگان #بندرعباس

 


برچسب ها :