یکشنبه, 21 اردیبهشت,1404

یک سوغاتی عجیب...

تاریخ ارسال : چهار شنبه, 15 اسفند,1403 نویسنده : راحله دهقان‌پور تهران
یک سوغاتی عجیب...

مسافرمان از راه رسیده. از لبنان و از تشییع پیکر سید مقاومت.

دست می‌برد توی کوله‌اش و چیزی درمی‌آورد و می‌گیرد جلوی چشمانم.

یک پارچه زرد و یک تکه سنگ میان دو دستش جا گرفته‌اند. برایم سوغات آورده.

پارچه زرد را آرام باز می‌کنم، پرچم حزب‌الله است. می‌گوید «متبرکش کردم به سید»

به صورتم می‌کشمش و آهسته می‌گذارمش روی چشمانم. چیزی درونم فرو می‌ریزد و بغض راه گلویم را می‌بندد.

نگاهم می‌چرخد سمت سنگ که میان دستانم جا گرفته. 

آرام می‌گوید: «اینم یادگار مقتل»...

خانه انگار بوی عطر گرفته 

عطر او 

چیزی شبیه عطر سیب...


راحله دهقان‌پور

ble.ir/elalhossein

شنبه | ۱۱ اسفند ۱۴۰۳ | #تهران


برچسب ها :