
ابوعبیده...
و همان گونه زیستهای که خطابه آخرت بود...و إنه لجهاد نصر أو استشهاد...
مشاهده »
گرمتر از فلافل آبادان
مردها یک طور سختی کار دارند در خط مقدم. زنها طوری دیگر در پشتیبانی. لای پیچیدن نان و مخلفات فلافل، هرکس پیشنهاد مختلفش را مطرح کرد.
مشاهده »
موقعیت شهید ورهزردی
کار در یکی از پادگانها به مشکل خورده و تصمیم به اعزام گروه ویژهای از تکاوران ارتش گرفته شده بود. اما اینبار منتظر نماند تا کسی صدایش کند. همین که اسم ماموریت را شنید، جلوتر از همه خودش سینه سپر کرد و داوطلب شد. نشان به آن نشان که حتی برای پوشیدن لباس نظامیاش به دفتر کارش برنگشت. همانجا لباس یکی از کارکنان وظیفه را امانت گرفت و عازم اتاق توجیه عملیات شد.
مشاهده »
از اشرفدره تا عرش خدا
پدر گفت: «دلم نمیسوزد. سرم بالاست. بعد از شهادت حامد چندین جوان دیگر در همین روستا از دنیا رفتند. همین نزدیکیها یک جوان در استخر فوت کرد...»
مشاهده »
فلسطین، خشم فروخفته
دوتا خانم عراقی آمدند و پرچم را بوسیدند و خودشان را متبرک کردند؛ یک خانم عراقی هم از کنار ما رد شد و گفت: الله یحفظ آیتالله خامنهای.
مشاهده »
امام حسینِ اسرائیلی
«امام زمان و امام حسینی که به اسرائیل کاری نداره به چه درد میخوره؟!» و بعد با حرص ادامه داد «امام حسین اسرائیلی»!
مشاهده »