
طبیعت بیجان
اولین چیزی که بین حجم آتش و دود توجهم را جلب کرد طبیعت بیجان بود. قدمهایم را تندتر برداشتم. باید پلک میبستم و قبل از انفجار آنجا را تصور میکردم...
مشاهده »
بفرما نوشیدنی خنک
جوان بسیجی ایستاده کنار ماشین قبل از او گفت: "ما از پایگاه بسیج ششصد دستگاه هستیم. از ساعات اولیه حادثه به فکر خدمت رسانی افتادیم. تامین آب خنک، نوشیدنی، وعدههای غذایی و حتی میوهی تمام نیروهای امدادی رو به عهده گرفتیم."
مشاهده »
مشت نمونهی خروار
نمیدانستم از آتشنشانهای بندرعباس است یا از استانهای همجوار. مهم این بود که با همهی خستگی لبخند به لب داشت و آمادهی خدمت بود.
مشاهده »
هرمزگانی مقیم قم
اینجا دور از دریا! قایق بیبادبان دلم در تلاطم شنیدن و دیدن اخبار مختلف از حادثه انفجار تکهای از جانم را میلرزاند.
مشاهده »
انفجار
کلاه آتشنشانی را به جای بالشت زیر سرگذاشتیم و با همان لباسهای تنمان دراز کشیدیم تا بعد از استراحت کوتاه دوباره برگردیم سر صحنه. همان وقت بچهها سعی میکردند با خونوادههایشان تماس بگیرند و از دل نگرانی بیرونشان بیاورند.
مشاهده »