
جاده نهبندان بیرجند...
وارد محوطه مزار میشوم. آهنگ مشهور حاج ابوذر روحی و طراوت باران دیشب، صحنه را آماده کرده است، مرحبا لشگر حزبالله... با گامهای محکم و آرام قدم برمیدارم و جلو میروم. .......
مشاهده »
از که بگویم؟!
راوی امروز قرار است لبیکهای مردم به مقام معظم رهبری را روایت کند: هوا بسیار سرد و استخوان سوز بود. تمام مسیر بجنورد تا شیروان را داشتم به آنجا فکر میکردم. از وقتی که وارد مصلی شهر شیروان شدم، شاهد لحظاتی بودم که مردم مصمم از آنچه که دوست داشتند به راحتی میگذشتند و به جبهه مقاومت تقدیم میکردند؛ .........
مشاهده »
برایت نامی سراغ ندارم – ۸ ( کشافة المهدی)
برخلاف برخی از ما که غالبا گیرِ دودوتا چهارتای استدلالیم و چه بسا همین حسوحال وسط راه زمینگیرمان کند، رزمندههای مقاومت شدیدا متعبدند. متعبد نه به این معنا که عقل جایگاهی در جهانبینیشان نداشته باشد، نه! اتفاقا. اما عنصر توکل و اعتماد به خدا به شکل غلیظ و شدیدی بر همه صفاتشان میچربد. از منظر آنها راه امام خمینی ادامه مسیر انبیاست.....
مشاهده »
لحن بیروت و لهجه شیراز، قصه عشق میشود آغاز!
بُغض عجیبی گلوی لحظههایم را میفشارد؛ گاهی باران میشوم و گاه، بند میآیم؛ درست مثل سه شب پیش بارانی شیراز که چشم به راه بودم رسیدن مسافری از آستانِ آسمان هشتم را و چه شوربختانه جا ماندم به بهانه بدقراری دوستان.....
مشاهده »
برایت نامی سراغ ندارم – ۷ (خط روایت)
روز اول که رسیدیم فهمیدم دستمان بلحاظ امنیتی حسابی بسته و خبری از سوژه جدی نیست. از ایران پیام میرسید که این ها ۱-۲-۳ خط روایت است و حول اینها بنویسید. در سوریه هم جلسات متعددی برگزار میشد که حرف از خط روایتهای متنوعی میزد. یکی از مسئولین که کلا معتقد بود بروید این کارها زمانش پنج سال دیگرست که گرد و خاک جنگ فروکش میکند. ........
مشاهده »