دوشنبه, 12 خرداد,1404
جستجوی پیشرفته
چهار شنبه, 09 آبان,1403

بیروت، ایستاده در غبار - ۲۰ (دوباره آمدیم بعلبک...)

با صدای: علی فتحعلی‌خانی محسن حسن‌زاده | راوی اعزامی راوینا

مشاهده »
چهار شنبه, 09 آبان,1403

امتحان خوب

انتهای مصلی، روبروی تریبون نمازجمعه جمله‌ای از رهبر انقلاب، روی بنر نظرم را جلب کرد «در دوران امتحان‌های دشوار و بزرگ، شهر شیروان از جمله مناطقی است که امتحان خوبی داده است و نام نیکی از خود به یادگار گذاشته است ۹۱/۷/۲۴» ......

مشاهده »
چهار شنبه, 09 آبان,1403

بیروت، ایستاده در غبار - ۲۹ (من جاسوس اسرائیل بودم)

پیش‌نوشت: این روزها، مصطفی حمود، کسی که از طرف حزب‌الله مامورِ نفوذ توی تشکیلات موساد شده بود، دارد زندگی‌ش را برایمان تعریف می‌کند. قبلا نیمه‌ی اول ماجراش را نوشته‌ام و این‌ها که می‌خوانید، مابقیِ زندگی مصطفاست. دوستم، آرام داشت با تلفن حرف می‌زد که سربازهای اسرائیلی سر رسیدند. هول هولکی گوشی را گذاشت کنار تشکش. سربازها ریختند توی سلول، همه‌مان را بلند کردند و خب، گوشی پیدا شد......

مشاهده »
سه شنبه, 08 آبان,1403

حلقه ازدواج

پای میز اهدای کمک به جبهه مقاومت مردم زیادی از زن و مرد و کوچک و بزرگ جمع شده بودند و همه در تلاش بودند که جزو اولین‌های صفه کمک به جبهه مقاومت باشند. باورم نمی‌شد از این همه از خودگذشتگی ...

مشاهده »
سه شنبه, 08 آبان,1403

می‌خواهم که چراغ راه زندگی ام باشی

به نام خدای شهیدان که فرمود: شهید، بی مرگ است. باید درباره‌ات بیشتر بدانم تا بتوانم بر این صفحه نگارش چیزی را حک کنم که بیانگر احساسم به تو باشد. گروه‌ها و خبرگزاری‌ها را لحظه به لحظه جستجو می‌کنم تا شاید نشانی بیشتری از تو دریافت کنم. ......

مشاهده »
سه شنبه, 08 آبان,1403

عِقد ثریا

پیازهای سرخ‌شده‌ی آش را کنار گذاشتم و رفتم توی اتاق، پیش عمه ثریا. عمه کنار صندوق قدیمی‌اش نشسته بود و سعی داشت قفلش را با کلیدهایی که داشت باز کند. گفتم: عمه ثریا چرا می‌خوای صندوق رو باز کنی؟ چیزی لازم داری؟ عمه ثریا که مشغول این کلید و آن کلید بود گفت: آره عمه جان، بیا کمک کن من چشمام خوب نمی‌بینه. ....

مشاهده »