یکشنبه, 11 خرداد,1404
جستجوی پیشرفته
سه شنبه, 08 آبان,1403

ضیافت‌گاه - ۷

نزدیکی‌های حرم ساکن می‌شویم. شُقه‌ای در کوچه پس کوچه‌های زینبیه. توی بازار، بین دکان‌های عطر و بدلیجات و شیرینی و لباس. وسط بوی عطر عربی، نان زعتر زده، فلافل داغ، و نان تازه از تنور درآمده. اینجا به واحد آپارتمانی می‌گویند شُقه. شقه ما چسبیده به شقه صاحب ملک است. .....

مشاهده »
دوشنبه, 07 آبان,1403

خبر

وقت اذان است. آمدیم بین نازحین. دونفرشان گرم صحبتند که ناگهان یکیشان سرخ می‌شود و می‌زند زیر گریه... گریه سوگ در نگاه اول پیداست. حسبناالله و نعم الوکیل... تند تند صفحه تلفنش را بالا و پایین می‌کند و شانه‌هایش می‌لرزد...

مشاهده »
دوشنبه, 07 آبان,1403

خواهرانه‌ای با طعم لبنان

وصفش را قبلا خیلی شنیده بودم، از اینکه توی کار خیر است و خیریه دارد. هر جا نیاز به کمک باشد سریع خودش رو می‌رساند و مامان ۴تا بچه است. خیلی دوست داشتم ببینمش، ولی قسمت نشده بود.......

مشاهده »
دوشنبه, 07 آبان,1403

برایت نامی سراغ ندارم - ۵ (انفجار وهمی)

شیعیان لبنانی با همه پرستیژ و کلاسی که برای خودشان قائلند در مقابل ایرانی‌ها تواضع و محبت خاصی دارند. مدل دوست داشتنشان هم اینجوری است که اگر هر جا صدای ایرانی جماعت را بشنوند بی‌پروا با نگاه دنبالش می‌کنند. انگار منتظرند حرف جدیدی بشنوند. .......

مشاهده »
دوشنبه, 07 آبان,1403

برای خودم متاسفم

اصلا برایم قابل درک نبود. مدام با خودم تکرار می‌کردم که چگونه دلش آمد این کار را کند. قرار بود هرکس از بچه‌ها درصدی از حقوقش را برای کمک به مردم فلسطین بدهد. از آنجایی که هیچوقت خرجم با دخلم نمی‌خواند پیام را نادیده گرفتم......

مشاهده »
دوشنبه, 07 آبان,1403

نذر سفره‌های عزیزجون

بچه که بودیم جمعه‌ها عزیزجون غذا که می‌پخت می‌گفت نذری هست و هر جمعه به نیت، ائمه اطهار و پیامبران عزیزمان بود... یکی از اسم‌های شهدای کربلا را هم می‌گفت......

مشاهده »