
انسانم آرزوست
نمیدانم چرا؟ ولی یک دفعه دلم خالی شد. ضربان قلبم رفت بالا، یاد آژیر خطر زمان جنگ افتادم و بعد یکهو دلم رفت غزه...
مشاهده »
رونمایی کتاب
گوشهای از سن، پرچم بزرگ ایران و میزی که دکّه آقاسید بود. نظرم را جلب کرد. پفکهای دهه هفتاد، جعبههای نوشابه، ساندیسهای براق، توپهای رنگی خاطرهانگیز آن روزها ته ذهنم را قلقلک داد.
مشاهده »
هنرمند میآفریند و خلق میکند
وسط صحبتهای رفت و برگشتی حاجآقا با مدیر حوزه هنری، آقای عکاس مدام جابهجا میشد. از این گوشه اتاق میرفت به زاویه روبهرویی و دکمه شاتر را چیلیک میزد. تند و سریع از این پلان میپرید تا بتواند در نمایی بسته قاب هنری بسازد...
مشاهده »
زخم
در درگیریهای روزانه و قیمت دلار و طلا گیر کردم. شاید آن روز که علی اصغر(ع) شهید شد و رقیه(س) در بیابانها پایش زخم برداشت، هم حرمله و سعد و بقیه داشتند حساب میکردند با طلاهای یزید چه میتوانند بخرند یا نخرند؟
مشاهده »
از کربلای ایران، تا کربلای غزه
شهرداری غزه از قطع آب خبر داده... و در گوشم، صدای آوینی میپیچد: «خون پیکرهی حق در طول تاریخ، ازقلب عاشوراست... و اگر حقیقت را بخواهی، هنوز روز عاشورا به شب نرسیده...»گفتم آوینی...
مشاهده »
تضاد دردناک
در حالی که من به دنبال زیباترین لباس برای فرزندم در بازارها سرگردانم و غرق در شادی و هیجان خرید عید هستم، در گوشهای نه چندان دور از ما مادرانی هستند که در غم از دست دادن جگرگوشههایشان، لباس عیدشان رنگ خون و خاکستر گرفته است.
مشاهده »