
چهار شنبه, 18 تیر,1404
بلاگردان ایران
از بقالی بیرون آمدم و داخل ماشین نشستم به امید مغازه بعدی. چند دقیقهای نگذشته بود که پیرمرد با بطری آب خنک و لیوان استیل از خانه آمد سمت ما...
مشاهده »
چهار شنبه, 18 تیر,1404
یک شروع نامربوط
در بالکن باز بود. باد میوزید و گوشه ای از برگههای روی میز را پخشوپلا میکرد. برگهای با وزش باد چرخی خورد و روی زمین ولو شد...
مشاهده »
چهار شنبه, 18 تیر,1404
مهمانهای کلاله
فردای همان روز، با همکاری بقیه، یک بسته کامل مواد غذایی و چند قلم وسیله بهداشتی تهیه کردیم و همراه دو نفر راهی محل اسکان شدیم...
مشاهده »
سه شنبه, 17 تیر,1404
روله روله
- برا چی میخواید حاج خانم؟ - قیچی بیارین. موهای دخترمو برای یادگار ببرم...
مشاهده »
سه شنبه, 17 تیر,1404
نانوشتهای به نام غیرت
محمد، مقابل گالری مزون عروسش ایستاده و دمق است. کنارش ترمز میکنم. تعارف میکند برویم داخل. سر صحبت باز میشود. جنگ، ورد زبان همه است...
مشاهده »
سه شنبه, 17 تیر,1404
میخوایم کفن درست کنیم
یکی از بچهها بلند شد تا به چند نفری زنگ بزند و پول جور کند. یکی دو نفر هم گفتند میتوانیم روی پساندازهایشان حساب کنیم...
مشاهده »