شنبه, 20 اردیبهشت,1404
جستجوی پیشرفته
پنجشنبه, 14 فروردین,1404

شب دانش‌آموزها

توی اهواز هیچ کس روز ۱۳ را بدر نکرد و منتظر شب ماند. همه خودشان را برای نماز به مسجد جزایری رساندند. هم انقلابی‌ها هم چپی‌ها و هم ساواکی‌ها! داغ شهدای قم تازه داشت سرد می‌شد که خبر شهادت تبریزی‌ها خشم مردم را از رژیم بیشتر کرد.

مشاهده »
پنجشنبه, 14 فروردین,1404

رهبر بی‌ادعای سفر دل‌ها

هوا سنگین بود، اتوبوس در جاده‌ی اروند پیش می‌رفت و سکوتی بین بچه‌ها افتاده بود. ناگهان علی‌آقا از جا بلند شد، چفیه‌اش را دور گردن انداخت، نگاهی به جمع انداخت و با صدایی محکم گفت: ...

مشاهده »
پنجشنبه, 14 فروردین,1404

سیزده بدر در جبهه

امروز پل تدارکاتی ما را عراقی‌ها دیده بودند و درست ۳۵ خمپاره پشت سر هم زدند، ولی از آن جایی که خدا خواست هیچکدام به هدف نخورد و همچنین خانه تدارکات ما را زدند بطوری که بچه‌های تدارکات آمدند در سنگر‌های اجتماعی ما جمع شدند و ...

مشاهده »
چهار شنبه, 13 فروردین,1404

نماز عشق

بعد عبور از گیت، تنها مشکلم نداشتن مهر بود. چفیه، سربند و عکس آقا را برداشتم، اما مهر را فراموش کردم. خدا خیر بدهد آن خانم عربی که کنارم نشسته؛ او چند مهر اضافه همراه داشت و جبران مافات کرد.

مشاهده »
چهار شنبه, 13 فروردین,1404

بیاید زودتر بریم به غرفه‌ها برسیم...

وارد جمعیت شدیم. دختربچه‌های کوچک که چادر سر کرده بودند، بیشتر از همه توجه من را جلب می‌کردند. پسرم جانبازی را دید و گفت: «مامان این آقا چرا اینجوری راه میره؟»

مشاهده »
چهار شنبه, 13 فروردین,1404

نجات پرچم

برای بازی نجات پرچم حداقل شش بچه می‌خواستم. دست پسر بچه‌های چفیه به شانه را گرفتم: «بیاید بازی.» - نه خاله کار داریم. به چند نفر دیگر گفتم. قبول کردند. رفتم داخل غرفه. آه از نهادم درآمد. دختر لباس صورتی رفته بود...

مشاهده »