شنبه, 03 آذر,1403

یک خانواده‌ی لبنانی جلوی یک بالکن نیم متری، روی دیوار تصویر آسه سید حسن، چند صندلی پلاستیکی، چای، پیر و جوون، کودک و خردسال، دور هم شسته‌اند.

جمعه, 02 آذر,1403

خداوند عهدی از آگاهان گرفته که در برابر گرسنگی گرسنگان و شکم‌بارگی ظالمان، بی‌قرار باشند. بی‌قراری هر کسی به اندازه آن علمی است که به او اعطا شده و وسعش را دارد. عهد کلاس اولی‌ها هم به اندازه خودشان سر جایش هست.

جمعه, 02 آذر,1403

با آقای محمد و خانواده‌اش می‌رویم زیارت حضرت رقیه (س)...

جمعه, 02 آذر,1403

با آن سگرمه‌های هفتاد ساله تازه بیست و سه سالش بود، اهل منطقه مسکونی طیبه‌ی شهرستان مرجعیون. تازه نامزد هم داشت. می‌گفت «بابام از نیروهای قدیمی مقاومته. من هم سن و سالی نداشتم که وارد حزب شدم. سه هفته قبل حسن برادرم...

جمعه, 02 آذر,1403

هنوز توی بیمارستان جاگیر و پاگیر نشده باشی که موج مهاجرت از جنوب شروع شود و پرستارِ آدم‌هایی بشوی که زنده اما مجروح از زیر خروارها آوار آمده‌اند بیرون.

پنجشنبه, 01 آذر,1403

مادربزرگ عاصم، قلیان به دست می‌آید...