شنبه, 20 اردیبهشت,1404
جستجوی پیشرفته
دوشنبه, 11 فروردین,1404

دفترچه‌ی خاطراتی که از آینده آمده بود...

سرش را از روی سینه‌ام برداشت. نگاهم کرد: "بابا من دارم واسه‌ی خدا آماده می‌شم..." چند روز بعد بعد رفت. بر خلاف اغلب نیروها که وصیت‌نامه‌شان را از روی کاغد جلوی دوربین می‌خوانند، علی، وصیتش را از روی کاغذ نخواند. وصیت کرد و رفت و دیگر برنگشت.

مشاهده »
دوشنبه, 11 فروردین,1404

قلک

هر چند به ظاهرش نمی‌آید، اما فقط یک قلک نیست، ابزار تبیین است و آموزش. هر کس به خانه‌مان می‌آمد پسرم آن را دست می‌گرفت و توضیح می‌داد: «این قلکِ کمک به فلسطینه، اگر دوست دارید توش پول بریزید».

مشاهده »
یکشنبه, 10 فروردین,1404

سال های زیسته

خدا رحمت کند سال هزاروچهارصدوسه را که با دردهای او ما پوست انداختیم و زندگی‌مان شد روزهای قبل و بعدش. حالا بیشتر از همیشه چشم انتظار آمدن فرج و نصرت خدائیم و آرزو داریم در خونْ هم، با مردم غزه شراکت داشته باشیم‌.

مشاهده »
یکشنبه, 10 فروردین,1404

دیگه باید حتماً شرکت کنیم

آخر با چندتا بچه قد و نیم‌قد کوچک و نوزاد ۴۰روزه یک‌کم برایم سخت بود. آن هم با وضع داغان کالسکه که چند وقتی هست عمرش را کرده. اما وقتی که دیدم حضرت آقا در پیامی خودشان شخصاً از مردم می‌خواهند حتماً همه شرکت کنند و...

مشاهده »
یکشنبه, 10 فروردین,1404

روز قدس کربلا

اما در مسیری که می‌رفتیم، خود را بی‌توفیق نکردیم. تا به مقصد برسیم؛ همان جمع کوچک چهار-پنج نفره‌مان "مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسراییل، کلا کلا اسراییل، الموت الامریکا، الموت الاسراییل" گویان، خیابان را پر سر و صدا کرد و از کنار هر هتل و مطعم و فندق و زائرسرا رد می‌شدیم، توجه‌ها را جلب می‌کردیم و شعار می‌دادیم...

مشاهده »