چهار شنبه, 05 آذر,1404
جستجوی پیشرفته
شنبه, 19 آبان,1403

روایتی از آیین بدرقه و خاکسپاری مادر مقاومت ایران و لبنان در شیراز – ۷ (لبنان و ایران با هم فامیل می‌شوند!)

حالا دو مطهرِ «عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ»، یکی در لباس چفیه فلسطینی و دیگری پرچم‌پوش ایرانی می‌نشینند آن بالا رو به ما که: «زمین چه قدر حقیر است، آی خاکی‌ها!» سر ساعت ۱۰:۳۰، «مهدی» و «مهتدی» همراه پدربزرگ و یک خانم لبنانی که شاید عمه‌شان باشد می‌روند روی جایگاهی که خیلی ظرفیت ندارد و برای همین هم اصرار می‌کنند جز خانواده شهید کسی بالا نباشد........

مشاهده »
شنبه, 19 آبان,1403

روایتی از آیین بدرقه و خاکسپاری مادر مقاومت ایران و لبنان در شیراز – ۶ (چشم پر اشک زلف بر باد داده‌ها!)

بیش از همه، مردمان روشن قدیم، ایستاده یا نشسته مثل فرزند از دست داده‌ها دارند برای دختر دور از وطن شهرشان، پدری و مادری می‌کنند؛ حتی تک و توک، زلف بر باد داده‌هایی که از کنارمان رد می‌شوند هم با چشمان پر اشک به زمین خیره می‌مانند......

مشاهده »
شنبه, 19 آبان,1403

روایتی از آیین بدرقه و خاکسپاری مادر مقاومت ایران و لبنان در شیراز – ۵ (غافلگیری جلوتر از جمعیت)

کاروان شهید راه می‌افتد. می‌گذرد کاروان، روی گل ارغوان قافله سالار آن، سرو شهید جوان... پا تند می‌کنم؛ بی‌خبر از آنکه قدری جلوتر از جمعیت قرار است غافلگیر ‌شوم. خانواده شهید کرباسی که این روزها بارها عکسشان را در رسانه‌ها دیده‌ام،........

مشاهده »
شنبه, 19 آبان,1403

قدم‌های کوچک، گام‌های استوار

در هوای سرد پاییزی که تقریبا هر روز باران می‌بارد و رحمت الهی شامل حال مردم رشت می‌شود، امروز آسمان شهر صاف و بهاری بود. گویی ابرها دست به دست هم دادند تا خورشید، شکوه حضور فرزندان روح‌الله را در تجمع ۱۳ آبان امسال، در قاب دوربین‌ها به زیبایی و وضوح بنمایاند.........

مشاهده »
جمعه, 18 آبان,1403

از راهیان‌نور تا زینبیه

حجت‌الاسلام میرغفاری از راویان قدیمی راهیان‌نور‌ و از فعالان عرصه‌های میدانی‌ست. فرقی نمی‌کند؛ از سرپل‌ذهاب تا خوزستان؛ از زلزله تا سیل؛......

مشاهده »
جمعه, 18 آبان,1403

نذر موشکی

شماره‌ی حاج احمد را از دخترش گرفتم. خودکار توی دست‌های یخ کرده‌ام خیس شده بود. اولین بار بود می‌خواستم با یک آقا مصاحبه کنم، اما موضوعِ صحبت آن قدر از نظرم جدید و بکر بود که می‌شد بر خجالت و استرسم غلبه کنم. صدای پخته‌شان که توی گوشی پیچید، اوضاع تغییر کرد. نفس عمیق کشیدم و انگار که بابای خودم آن طرف خط باشد، سلام و احوالپرسی کردم.........

مشاهده »