شنبه, 15 شهریور,1404
جستجوی پیشرفته
جمعه, 04 آبان,1403

برایت نامی سراغ ندارم - ۳(احساس سوختن)

دختره خانه پُرَش هفده هجده ساله بود. قدرت خدا لبنانی‌ها اِند ملاحتند و مُبادی آداب. از حرف زدنش متانت می‌چکید. عروس عقدی بود اما دو روز قبل آقای داماد از جبهه جنوب پرید و قبل از اینکه بروند زیر یک سقف شد همسر شهید. یک جا بین حرف‌هاش بغض کرد و صداش لرزید اما مشخص بود سنگ‌هاش را با خودش واکنده........

مشاهده »
جمعه, 04 آبان,1403

بیروت، ایستاده در غبار - ۲۶(ابد و پنج سال!)

دوباره رفتیم پیش مصطفی حمود. این مرد هرروز ما را بیش‌تر شگفت‌زده‌ می‌کند. رسیده‌ایم به دوران اسارتش در زندان‌های اسرائیل. همه‌ی ماجرا را نمی‌گویم که اسپویل نشود! اما خب، مصطفای ما، توی مرکز بازجویی، لب باز نمی‌کند. نامزد و مادرِ نامزدش را می‌آورند پیش روش شکنجه می‌کنند؛ تحمل می‌کند. .......

مشاهده »
جمعه, 04 آبان,1403

چهره‌ی زنانه‌ی جنگ - ۱

صداى نوحه‌خوانى حزين عربى ما را به آن‌ور صحن حرم حضرت زينب كشاند. اولش گمانم براين بود كه كسى از روى عرض ارادت، مى‌خواند، كنجكاوى‌ام گل كرد و به طرف صدا رفتم. زمانى كه رسيدم، قضيه متفاوت بود...

مشاهده »
جمعه, 04 آبان,1403

ضیافت‌گاه - ۳

فرودگاه بین المللی امام خمینی، واقعا بین المللی است. ظاهرا فقط ۳ تا باحجاب دارد آن هم ماییم. همه با کلاس و لاکچری خوشحال از اینکه توی صف پرواز لندن و استامبول و دبی ایستاده‌اند. ما چی؟ همین جور بلاتکلیف ایستاده‌ایم یک گوشه تا معلوم شود باید چکار کنیم و کجا برویم. ........

مشاهده »
جمعه, 04 آبان,1403

در این برهه حساس کنونی چه وقت جشن گرفتن است...؟!

صدای اخبار داشت تا توی راهرو می‌رسید که داشت درباره آمار شهدا و مجروحان روز گذشته در غزه می‌گفت و من و خواهرم داشتیم درباره این که خواهرم چه بپوشد حرف می‌زدیم. مردم در بیمارستان شهدای الاقصی می‌سوختند و ما داشتیم توی پاساژها برای مادر و خواهرم دنبال لباس مجلسی قشنگ می‌گشتیم. .......

مشاهده »
پنجشنبه, 03 آبان,1403

ضیافت‌گاه - ۲

ساعت ۴ صبح می‌رسم تهران. رفقای همسفری توی سوئیت خوابند. کلیدی که کش رفته‌ام را می‌اندازم توی قفل در و بازش می‌کنم. دوتایی می‌پرند جلوی در و مرا که می‌بینند بی‌مقدمه می‌گویند: "تو روحت با این اومدنت..

مشاهده »