
سالشمار مقاومت!(بخش چهارم)
جنگ ۳۳ روزه در همین سال اتفاق میافتد. معادلهی حیفا و بعد از حیفا، چند روز بعد جنگ مطرح میشود. سیدحسن اعلام میکند هربار که ضاحیه را بزنید، حیفا را میزنیم و هربار که بیروت را بزنید، تلآویو را میزنیم.
مشاهده »
تفریح آخر هفته
خدایا من برای شاد کردن دل امیرحسین به نیت حضرت موسی راهی میشم، بقیهش با خودت. تو که از دلم خبر داری. خیلی وقته با خودم عهد کردم تو راه شناسوندن دینت به بچههام از هیچ کاری فروگذار نکنم. از این گذشته خودت میدونی من به امیرحسین قول دادم و بدقولی توی مرامم جایی نداره.
مشاهده »
کوک و ناکوک
این مسئله خیلی ذهن من را درگیر کرد که مثلا اگر من جای مردم روسیه بودم، در مواجهه با این تحریم چه میکردم؟ اگر ایران با چنین شرایطی مواجه میشد، من چه واکنشی داشتم؟
مشاهده »
پشتیبانی جنگ از خیال تا واقعیت
همبستگی بچهها بیشتر شد، تا جایی که حتی به اردوی شهدای گمنام رفتیم و در کنار مزارشان به بافتن ادامه دادیم. دلمان را به شهدا گره زدیم و از آنها خواستیم در این آخرالزمان، ما را از فتنهها حفظ کنند.
مشاهده »
مسافر بیروت
بچهها یک ساک کوچک دیگر برداشتهاند تویش را پر کردهاند از اسباب بازی. عروسک سهم اهدایی زینب و دایناسور سهم اهدایی حسین. میگویند بابا اینها را برسان به بچههای لبنانی.
مشاهده »
یک سوغاتی عجیب...
پارچه زرد را آرام باز میکنم، پرچم حزبالله است. میگوید «متبرکش کردم به سید» به صورتم میکشمش و آهسته میگذارمش روی چشمانم. چیزی درونم فرو میریزد و بغض راه گلویم را میبندد.
مشاهده »