
از شربت زعفران تا بوی بنزین
شربتها را ریختیم تو لیوان، چیدیم توی سینی و شروع کردیم به پخش کردن. یک نفر هم پوستر فرماندهان شهید را به مردم تعارف میکرد...
مشاهده »
اندکی صبر، سحر نزدیک است
همچنانکه در سکانس پایانی فیلم «پاپیون» استیو مک کویین که خود را به دریا میاندازد، فریاد میزند حرامزادهها! من هنوز زندهام! ما نیز رو به تجاوزگران میگوییم حرامزادهها! ما هنوز زندهایم!
مشاهده »
شهدای کوچک
زلزله بهتر از موشک بود؛ خوب میدانستم که سپاه انتقام این حجم از استرس و خسارتی را که اسرائیل به ایران وارد کرده است را میگیرد؛ اما فهمیدن همهی اینها برای ثنایی که هنوز سنش کم بود خیلی زود بود...
مشاهده »
محبُ مطیعِ افغانستانی
جانم اینجاست، توی کوچههایی که باهم پرچم بالا گرفتیم و گفتیم مرگ بر اسرائیل. یک نام برایم میماند، که دوست دارم روی سنگهایی حک شود که...
مشاهده »
مردم عزیزِ سمنان
نمیدانم شاید هنوز نرفته دلش برای گلهایش، برای نور آفتاب هر روز صبح تابیده روی فرشهایسرخ خانهاش تنگ شده بود و داشت در آسمان تصورش میکرد...
مشاهده »
عِرقِ ملی!
عِرق همخانواده کلمه رگ به عربی همان عرقی که در روزمرگیهای زبان مادریام میگویم...
مشاهده »