شنبه, 20 اردیبهشت,1404
جستجوی پیشرفته
سه شنبه, 14 اسفند,1403

محفل روایت اشک

یک روز گذشته بود و دیگر دلم روا نمی‌داد. کتاب «سید عزیز» را یافتم. شماره دختر لبنانی را هم پیدا کرده بودم گوشی را بر نمی‌داشت. پیامک دادم: «مرا نمی‌شناسی و نمی‌شناسمت، اما دردمان مشترک است. دوست‌داشتی دیده‌مان را به حضورت روشن کن...»

مشاهده »
سه شنبه, 14 اسفند,1403

مثل دیشبی!

من هیچ نگرانی از چنین و چنان گفتن‌هایش نداشتم. کسی که حسابش پاک است، از محاسبه چه باک؟! تهِ حرف‌هایش فهمیدم دختر فامیلش از روی شور و شیطنت جوانی و برای قُپی آمدن، این حرف را به من چسبانده...

مشاهده »
دوشنبه, 13 اسفند,1403

چهل مومن

امشب باید موقع دعا برای سومین نفر بگویم: "اللهم اغفر شهید نصرالله" و دعا برای یک شهید، غبطه به جایگاه اوست.مدد و یاری از نفس پاکی است که حالا در غیب آسمان و زمين بسط ید دارد...

مشاهده »
دوشنبه, 13 اسفند,1403

شاهد بی‌واسطه

الموت لاسرائیل همان مرگ بر اسراییل خودمان بود اما فرقش این بود که ما در امن و آسایش شهرهای خودمان در روزهای تعطیل شعار می‌دادیم و لبنانی‌ها در نبرد با جنگنده‌هایی که طی این دو سال قلب‌ها و سرها و تن‌ها شکافته بودند. از پیر و جوان و کودک و جانبازها خیز به سمت جنگنده‌ها بود و شعار لبیک یا نصرالله.

مشاهده »
دوشنبه, 13 اسفند,1403

مِنَ البحرین

بلند رجز می‌خواند و شعار می‌داد، نگاه مصممی داشت و تسبیحی به پرچمش وصل کرده بود. هرکس هم باهاش مصاحبه می‌کرد...

مشاهده »
دوشنبه, 13 اسفند,1403

حد وسع

عزمش را می‌شد از سربند انا علی العهدش فهمید. نگاهم به زن مسیحی افتاد که سر به شانه زنی مسلمان به پهنای صورت اشک می‌ریخت. مگر یک یا دو تصوير بود؟

مشاهده »