
ما را هم بشمارید
صدای آه من را بشنوید از نرسیدن به مراسم سید مقاومت. این آه را هرگز نمیشنوید، حتی اگر مریض شوم حتی اگر نداشته باشم. حتی اگر غم خروار خروار روی سرم بریزد، اما این آه حسرت را الان میشنوید وقتی که...
مشاهده »
سایهای از سرو، حسرتی ابدی
وقتی خبر شهادت حاج قاسم رسید، دنیا روی سرم آوار شد. انگار کسی تکهای از قلبم را کنده بود. اما سید، باز هم مثل همیشه، آرام و استوار بود. او گفت: "حاج قاسم، یک مکتب بود."
مشاهده »
من هم یکی از خانوادههای شهدا هستم
حوالی سال ۱۹۹۷ بود؛ درست یک روز بعد از شهادتِ پسرش سید هادی. اسرائیلیها وقتی سید هادی و همراهانش را شهید کردند، پیکرها را دزدیدند.
مشاهده »
اماننامه
شنیدهام آمریکاییها پیشنهاد دادند که ما تو را رئیس حکومت لبنان و حتی سید و آقای جهان عرب میکنیم به شرطی که از ولایت فقیه دم نزنی. (به نقل از آیتالله محمدی عراقی) آنها اماننامه دادند چون فکر میکردند سیدحسن که نباشد کمر حزبالله خواهد شکست.
مشاهده »
غمگین ترین تشییع کننده
دیده بودمش، چندباری که توفیق شد سیدحسن را از نزدیک ببینم ابوعلی هم در همان حوالی بود. گاهی با غرغر زیر لب میگفتم: "این چرا همیشه هست؟...
مشاهده »
جامانده
پنجشنبه بود. گفتند با پرواز بصره-بیروت میتوانید به مراسم تشییع سید حسن نصرالله تشریف ببرید.من دیگر آدم چند ثانیه قبل نبودم.دیگر جسمم روی زمین بند نبود.
مشاهده »