
سه شنبه, 03 تیر,1404
آتشبس؟!
انگار بعد از آتشبس جنگ تازه در کاسه سر من شروع شده بود، بین عقل و دل گیر افتاده بودم خودم سوال میپرسیدم و خودم جواب میدادم! تمامی هم نداشت...
مشاهده »
سه شنبه, 03 تیر,1404
بچه جنگ
کارش باتریسازیه. درجه یکه؛ اما ول کرده. صبح تا شب با ماشینش توی کوچه و خیابونهای شهر میچرخه و مداحی پخش میکنه...
مشاهده »
سه شنبه, 03 تیر,1404
مردمِ همدلِ ما
"خدا شاهده اگه دست من باشه، میگم برم تهران آواربرداری. یه گوشهی کار رو هم ما بگیریم."
مشاهده »
سه شنبه, 03 تیر,1404
دیگه اینقدرم لازم نبود بپوشیا
یک صدای مهیب دیگر بلند شد و به دنبالش صداهای تقتقتق انگار که یک نفر بالای پشت بامِ ما دارد، رو به آسمان با آرپیجی شلیک میکند...
مشاهده »
سه شنبه, 03 تیر,1404
جیگر شیر
موکبدار فریاد زد الله اکبر. بچهها دوباره پرچمها را گرفتند و فریاد الله اکبر سر دادند. موکبدار گفت: «نمیترسید که بیان پایین!»
مشاهده »
سه شنبه, 03 تیر,1404
سوژه
«شما نمیرید کاشان؟» دست گذاشتم روی درخت نارنج باغچه که همسن خودم بود. «نه. واسه چی؟ تهران رو بذاریم برا نفوذیها و آدمای موساد؟»
مشاهده »