
اصل جنس
یکی از مانتوهای بلند و جلو بسته روی بالاتنه، جلیقه مخمل قرمز جگری داشت. درست شبیه جلیقه زنهای قدیم که بدنشان را محفوظ میکرد. همانهایی که اصالت و نجابت ازش میریخت. دور تا دور جلیقه با سرمه طلایی و زنجیره، دوخت خورده بود و در حاشیه، ترنجها واگیره داشت.
مشاهده »
فردخت
لباسهای کردهای مهماننواز, و لباسهای بختیاری و بلوچ با سوزندوزیهای ماهرانه! و گاهی صدای یاشاسین آذربایجان از مانتوها به گوشات میرسید. که هر کدامشان اصالت طرحهای سنتی را جار میزدند.
مشاهده »
روایتی از سفر به بهشت هویزه
اینجا باید شوقِ بغل کشیدن پدری را دید که رسمش «پدر شهید» است و از پسِ یک سال دوری چه پدرانه قبر را در آغوش میکشد و بغض میترکاند. اینجا باید چشم هایت را به آسمان لاجوردی پَر دهی که این تکه زمین نظرکرده خدا را مقدستر کرده است.
مشاهده »
شیخ نجفی
مردم مؤمن و متدین محل مخالف این پاتوقها بودند، تا اینکه شیخ نجفی به محله آستانه آمد. او به تک تک این پاتوقها میرفت، با آن جوانها که شاید علیه السلام هم نبودند نشست و برخواست میکرد، هم صحبت میشد، محبت میکرد دوست میشد.
مشاهده »
بزمان
خانمها روی دو کنده زانو نشستهاند و در حال تمیز کردن مرغ برای شام هستند. قرار است شام زرشک پلو مرغ به سبک سیستان و بلوچستانیها درست کنند، با ادویههای خاص خودشان. از خانمها میپرسم: چند ساعت در راه بودید؟ میگویند: با اتوبوس ۱۸ ساعت. بیاختیار میگویم: ۱۸ ساعت؟!
مشاهده »
صدای کلاله
ولین روایت منتشرشدهام به حادثه کرمان در ۱۳ دی ۱۴۰۲ برمیگشت. با کمک راهنمای عزیزم که حالا بیش از یک استاد برایم بود، آن را نوشتم و در کانال کرمان منتشر شد. وقتی بازخوردها را دیدم، فهمیدم قدرت کلمات چقدر زیاد است. همانجا بود که عزمم برای ادامه این راه جزم شد.
مشاهده »