چهار شنبه, 11 تیر,1404
جستجوی پیشرفته
جمعه, 30 خرداد,1404

مادر ضحی

پدرشان نظامی است، اینها هم باید می آمدند. دخترم می‌گوید زندگی ما برای این روزها آماده است با شش ماهه‌هایمان با تمام هستی‌مان می‌آییم...

مشاهده »
جمعه, 30 خرداد,1404

جشن تکلیف

باید لباس صورتی دخترم را تنش می‌کردم تا دلش محکم بماند. باید مثل باباجان که روز تشییع دایی حسن لباس سفیدش را تنش کرد، لباس رنگی‌هایم را جدا می‌کردم...

مشاهده »
جمعه, 30 خرداد,1404

جمعه‌ی خشم

آفتاب داغ مستقیم به فرق سرمان می‌خورد اما تاثیری در کم شدن فریادها نداشت: «مرگ بر منافق! ای لشکر صاحب زمان(عج) آماده باش! آماده باش!»

مشاهده »
پنجشنبه, 29 خرداد,1404

یک پُرس غذای حماسی

معلوم بود برنج‌هایش را با خیبرخیبر یا صهیون، جیش محمد قادمون دم داده بود و کباب‌هایش را با زمزمه‌ی نصر من الله و فتح قریب باد زده بود.

مشاهده »
پنجشنبه, 29 خرداد,1404

خبرنگار

هیچ وقت به مخیله‌ام هم خطور نمی‌کرد شغل من با شغل فرزند یکی از عالی رتبه‌ترین فرماندهان نظامی کشور یکی باشد.

مشاهده »
پنجشنبه, 29 خرداد,1404

علی و سردار

"خوش آمدی، پسرم! جوانانی مثل تو، امید آینده این سرزمین هستند."

مشاهده »