چهار شنبه, 11 تیر,1404
جستجوی پیشرفته
یکشنبه, 25 خرداد,1404

شروع پایان

عکس شهدای روستا به ردیف، مجلس را زیباتر کرده بود. چشمم افتاد به نام مسجد: "علی بن ابی طالب (ع)" نام مولا علی روی کاشی‌های براق آبی رنگ...

مشاهده »
یکشنبه, 25 خرداد,1404

از غدیر تا قیام

بچه‌ها که هنوز خواب بودند، با عجله چادرم را سرم کردم و گوشی‌ام را برداشتم تا بروم منزل یکی از دوستان، برای پختن طعام عید غدیر...

مشاهده »
یکشنبه, 25 خرداد,1404

شما چطور؟

اما فرماندهان و مقامات ارشد شما کجا هستند؟ توی کدام تونل و سوراخ زیرزمینی خود را مخفی کردند. زیر سقف آهنی کدام پناهگاه، جا گرفتند.

مشاهده »
یکشنبه, 25 خرداد,1404

رخداد جنگ و اتفاق تغییر اولویت‌ها!

همه انگار بسیار باشتاب عرصه را خالی کرده بودند تا من بمانم و شرایط جدید. لابد ناخودآگاهم یک نقطه‌عطف اساسی را تشخیص داده بود و بناگزیر تغییراتی را به‌نفع این شرایط انجام داده بود...

مشاهده »
یکشنبه, 25 خرداد,1404

شهر صبور

تعداد بچه‌ها توی صف‌ها زیاد است و موقع خطبه و نماز هم صدایشان پس‌زمینه‌ی صدای بلندگوهاست.بعد از نماز راهپیمایی شروع می‌شود.

مشاهده »
یکشنبه, 25 خرداد,1404

یه چشم بود دیگه

صداها دوباره زیاد می‌شود، خودش را در بغلم جا می‌دهد و دستم را محکم فشار می‌دهد. - من جنگ رو دوست ندارم، هیچ وقت فکر نمی‌کردم تو جنگ باشم.

مشاهده »