چهار شنبه, 05 آذر,1404
جستجوی پیشرفته
جمعه, 30 خرداد,1404

آخرین روزهای زمستان - روز چهارم

نزدیکشان ایستادیم. سریع در را باز کردم و دویدم. نگاهم به تنها زن سرنشین ماشین بود...

مشاهده »
جمعه, 30 خرداد,1404

نارمک؛ فردای حمله

«گفتن با مردم کاری نداریم.» عاقله‌مردی آن طرف ایستاده بود و گفت: «زر می‌زنه بی‌شرف!»

مشاهده »
جمعه, 30 خرداد,1404

بچّه‌محل‌ها

سه شبه که همه‌ی پایگاه‌های بسیج محله‌های بندر از سر شب تا اذان صبح برای تأمین امنیت، ایست و بازرسی گذاشتن...

مشاهده »
جمعه, 30 خرداد,1404

مادر ضحی

پدرشان نظامی است، اینها هم باید می آمدند. دخترم می‌گوید زندگی ما برای این روزها آماده است با شش ماهه‌هایمان با تمام هستی‌مان می‌آییم...

مشاهده »
جمعه, 30 خرداد,1404

جشن تکلیف

باید لباس صورتی دخترم را تنش می‌کردم تا دلش محکم بماند. باید مثل باباجان که روز تشییع دایی حسن لباس سفیدش را تنش کرد، لباس رنگی‌هایم را جدا می‌کردم...

مشاهده »
جمعه, 30 خرداد,1404

جمعه‌ی خشم

آفتاب داغ مستقیم به فرق سرمان می‌خورد اما تاثیری در کم شدن فریادها نداشت: «مرگ بر منافق! ای لشکر صاحب زمان(عج) آماده باش! آماده باش!»

مشاهده »