
یکشنبه, 08 تیر,1404
دامانِ عشق
حکایتِ مادرانی که دامانشان مهد پرورش شیرمردانی شد که نامشان در پهنهی تاریخ، چون ستارهای پرفروغ میدرخشید.
مشاهده »
یکشنبه, 08 تیر,1404
صبحِ وداع
ساعت به ۷ نزدیک میشود. از ازدحام جمعیت دیگر زمین را نمیشود دید. زیر سایه درختان که هیچ در برق آفتاب هم جایی برای ایستادن نیست...
مشاهده »
یکشنبه, 08 تیر,1404
تابوتِ جانگداز
روانه معراج شدم. درِ کارگاه را که باز کردم مثل همیشه اولین صحنه روبرویم تابوتهای خالی روی هم چیده شده بودند...
مشاهده »
یکشنبه, 08 تیر,1404
قول
دخترمو طوری بزرگ میکنم که عاشق کشورش باشه. باید بتونه یه باری از این کشور به دوش بکشه...
مشاهده »
یکشنبه, 08 تیر,1404
خورشید من آمدی شبانه
چهرهها مغموم و عادی بود، رفتیم تا به نماز میت رسیدیم... الله اکبر دوم شانهها تکان میخورد گریه میکردند آرام آرام صدا بلندتر میشد...
مشاهده »