
روایت راوی اعزامی
ما که نه امکان و نه حتی شجاعت رفتن به سوریه و لبنان را داریم، زیارت کسی که در این فضا نفس کشیده برایمان کمتر از زیارت حاجی نیست؛ که یقین دارم این سفر هم حج است. حجی برای روایت ظلم، روایت ایستادگی و روایت شهادت.
مشاهده »
از همان اول طلا دوست نداشتم...
تا شب با خودم کلنجار رفتم که چطور راضیش کنم به دادن حلقه. آدم خوبیست اما اینقدرها هم دغدغه مقاومت و لبنان و فرض رهبری ندارد. انگشتر من نصف بیشتر عمرش را گم شده بود.
مشاهده »
چهرهی زنانهی جنگ - ۸
سوریه، جایی رو سراغ نداشتیم. نشانی حسینیه فاطمیه را جوانی در بعلبک بهمان داد. ترافیک زیادی بود. هر چه میرفتیم، نمیرسیدیم. نمیدانستم چه پیش میآید. آوایِ بلند اين برهه از زندگیام نیز بلند و گوشنواز است.
مشاهده »
هوای پاییز
وقتی به دوستم فکر میکنم که خانه و همسر و دخترها را گذاشته و رفته تا روایت مقاومت را قلم بزند و به جانهای خواب و تبدار ما بچکاند، بغضم میگیرد. میگویم بغض، بخوانید گریههای ناتمام. همسرش را که میبینم، دل بزرگش را تحسین میکنم.
مشاهده »