چهار شنبه, 11 تیر,1404
جستجوی پیشرفته
جمعه, 01 فروردین,1404

محمدعلی

آجرها و سنگ‌ها را کنار زد. رد خون دست‌هایش به خورد خاک رفت. رسید به پیکرت، به سجده افتاده بر سجاده، بی‌سر... اشک‌ها بی‌امان سر خوردند روی صورتش.

مشاهده »
جمعه, 01 فروردین,1404

یادداشت‌های آخر سال

حوادث بزرگ! حادثه‌ای که سال ۱۴۰۳ در مقابلش خیلی بزرگ نیست. مقدمهٔ جمع‌و‌جوریست. مقدمه‌ای که خیلی از دغدغه‌ها و علاقه‌مندی‌هایم در مقابلش رنگ باخت.

مشاهده »
چهار شنبه, 29 اسفند,1403

خانوادهٔ عیاش

می‌دانستم نزدیک شش هفت ساعت زیر آوار بوده. فکر کنم عائشه که می‌گفت اسم مادر شهیدش بود. ولی توی آن شب بارانی کلمات و حرف‌هایی که ازش می‌فهمیدم تاریکی و آب جمع شده بود و کامیون بزرگ و این‌ها بود.

مشاهده »
یکشنبه, 26 اسفند,1403

پنج‌شنبهٔ آخر سال

مزار را باید از روی عکسی که بالای آن بود پیدا می‌کردم. سال‌ها قبل تنها رفیقم چادرم را بلافاصله بعد از خریدش قرض گرفت و یک کلام گفت: می‌خوام تبرکش کنم...

مشاهده »
یکشنبه, 26 اسفند,1403

جان‌بازان پیش از معرکه

جایی کنار کافه، سجده‌گاهِ میهمانان شده است. مگر نه این که شرف‌المکان بالمکین. خودم را توی صفِ نمازشان جا می‌دهم. هنا سجدوا... این‌جا سجده کردند...

مشاهده »
شنبه, 25 اسفند,1403

سوخت‌ها و انقلاب

روحش شادبو، هنی که هنیَه انقلابش داره آباد ایکونه، زمستون اینگلم تموم وِیبو، بهار سی اینگلم ایایه.

مشاهده »