
حلقهی وصل
آن روز میان حاضرین، مهمان عزیزی بود که آوردن نامش برایم غافلگیر کننده بود مثل همیشه. وقتی مجری برنامه درخواست کرد تا همسر شهید برای چند دقیقه صحبت بالای سن برود، ذهنم ناخودآگاه از دنیا جدا شد. به یاد او و کرامتهای بیشمارش افتادم با اشکهایی که دیگر نمیتوانستم مانع ریختنشان شوم.........
مشاهده »
از راهیاننور تا زینبیه
حجتالاسلام میرغفاری از راویان قدیمی راهیاننور و از فعالان عرصههای میدانیست. فرقی نمیکند؛ از سرپلذهاب تا خوزستان؛ از زلزله تا سیل؛......
مشاهده »
نذر موشکی
شمارهی حاج احمد را از دخترش گرفتم. خودکار توی دستهای یخ کردهام خیس شده بود. اولین بار بود میخواستم با یک آقا مصاحبه کنم، اما موضوعِ صحبت آن قدر از نظرم جدید و بکر بود که میشد بر خجالت و استرسم غلبه کنم. صدای پختهشان که توی گوشی پیچید، اوضاع تغییر کرد. نفس عمیق کشیدم و انگار که بابای خودم آن طرف خط باشد، سلام و احوالپرسی کردم.........
مشاهده »
برایت نامی سراغ ندارم – ۱۰ (جای خالی یکنفر)
از پشتِ سر هم میشناختمشان، عینِ بندریهای خودمان چادر میپوشند. روی دست و شانهشان پیچ و تابش میدهند. حالا نه دقیقا عین همان. توی دوست داشتن امام حسین آدمهای صادقیاند. راوی میگفت سالها به شکمشان سخت میگیرند و پسانداز میکنند. کلی مانده به اربعین از دورترین نقاط پاکستان راه میافتند و اگر از گرسنگی نمیرند و اتوبوسشان چپ نکند و دست آخر زیر چک و لگد افسرهای پاکستانی زنده بمانند و تا مرز ایران برسند حس و حالشان دیدنیست........
مشاهده »
روایت یک روز خاص
در راهپیمایی ۱۳ آبان، یکی از صحنههای دلانگیز و تأثیرگذار، حضور پیر غلامی بود که با لباس بسیجی و عصا در دست، به جمعیت پیوسته بود. این مرد، نماد اراده و استقامت نسلهای گذشته است که هنوز هم در میادین اجتماعی و سیاسی حاضر است........
مشاهده »
ماجرای دلکندن
مادرجان میگفت: وقتی مامانم فوت کرد، انگشتهاشون ورم داشت و انگشتر طلاشون از دستشون در نمیاومد. خواهرم هم با انبر انگشتر رو برید و داد به من، گفت مال تو باشه........
مشاهده »