شنبه, 15 شهریور,1404
جستجوی پیشرفته
سه شنبه, 09 اردیبهشت,1404

آوار

یادم می‌آید چند روزی است که دارند خانه همسایه را تخریب می‌کنند. دو طرف سرم را ماساژ می‌دهم. خواب از سرم پریده است. اما سستی و بی‌حالی‌اش توی تنم مانده است...

مشاهده »
دوشنبه, 08 اردیبهشت,1404

سردخانه

مردی میانسال جلو رفت و بطری آب معدنی را باز کرد و مقداری آب روی صورت جوان پاشید. صدای جیغ زنی از پشت بیمارستان بلند شد همانجا که همیشه از اسمش می‌ترسیدم: سردخانه!

مشاهده »
دوشنبه, 08 اردیبهشت,1404

بیمارستان امام رضا (ع)

گفت: «غم اینا یه طرف ماجراست غم پدر و مادرایی که از کرمانشاه، تهران و رشت زنگ میزنن یه طرف!» گفتم: «مگه هنوز کسی هم مفقوده!»

مشاهده »
دوشنبه, 08 اردیبهشت,1404

قیامت بود...

توی سالن منتظر صدور برگ ترخیص بودم که یک دفعه باد شدیدی وزید و همه جا سیاه و تاریک شد. برای چند لحظه همه جا ساکت شد. هیچی نمی‌شنیدم...

مشاهده »
دوشنبه, 08 اردیبهشت,1404

محبتِ ناتمام

در ذهنم تصویر محوطه‌ی خالی از جمعیت دور زد. رسیدم در سازمان انتقال خون. ماتم برد. هنوز تا توی محوطه صف بود. «مگر می‌شد؟ اینها دیگر که بودند؟»

مشاهده »
دوشنبه, 08 اردیبهشت,1404

مگه کنار کانتینرها هم کسی بوده؟!

با چشم‌های درشت براق شد توی صورتم و گفت: «آدم بود که با انفجار به هوا پرت می‌شد و دست و پا بود که این طرف و اون طرف می‌افتاد.»

مشاهده »