
بشمار سه
"چادر رو برای نیروهای خودتون نصب میکنید؟" همانطور که حواسش روی بستن طناب چادر بود جواب داد: "نه! برای هرکسی که اینجا هست و نیاز به استراحت داره."
مشاهده »
روی سرشان آوار میشد
آقای شهبازی همانطور که راهنما زد و پیچید به راست گفت: "با بررسی که داشتیم سقف بعضی از کلاسها ریخته، شیشههای در و پنجره شکسته و صندلی تعدای از کلاسها قابل استفاده نیست."
مشاهده »
دوست آن دانم که گیرد دستِ دوست
چشمهایم را بستم در همان حین تلفن همراهم زنگ خورد. با کرختی نگاهی به صفحهی روشن و خاموش آن انداختم. زهره بود دوست خوزستانیام...
مشاهده »
چرا خاموش نمیشود؟
درهای کانتینرها با حرارت بالایی که بهشون وارد شده و داشتن نوار درزگیرها کاملا چفت شدن. داخل اونا هم مواد سوختنی و کف کانتینرها هم از جنس چوب. آتش نشان ها تنها میتونن...
مشاهده »
همشهری خوب
باد کم کم شروع شده بود صدای او بین هوهو باد به گوشم میرسید که: "در وضعیت عادی، ما کارکنان حفاظت با کارت تردد میتونیم به همه قسمتهای شرکت سر بزنیم اما الان همهچیز دست کمیتهی بحران حتی تردد" اما...
مشاهده »
طبیعت بیجان
اولین چیزی که بین حجم آتش و دود توجهم را جلب کرد طبیعت بیجان بود. قدمهایم را تندتر برداشتم. باید پلک میبستم و قبل از انفجار آنجا را تصور میکردم...
مشاهده »