
هیجان تلخ
دیگر خسته شدم و برای روایتنویسی به مرکز درمانی نزدیک ساحل پشتشهر رفتم که تلفن همراهم زنگ خورد. فیلمبردار حوزه هنری از پشت خط گفت: "آمادهاید؟"
مشاهده »
من هم کمکتان میکنم
صخرهای با شیب خیلی تند و چندتا نیروی دست تنها و بردن مجروح به بالای کوه دشوار بود. خیلی قاطع و محکم گفتم: "آقا مه نیش کومه ک اِتاناِکم"
مشاهده »
من هم یکبار او را از نزدیک دیدهام...
احمد داد زد:آقای رئیسی! محافظای شما دارن مردمو اذیت میکنن...
مشاهده »
هنوز شهید نشده بود...
شهید شدند فهمیدم که بله، ایشان شهید بعدی برای ختم صلوات بنده هستند و آمدند خودشان را معرفی کردند...
مشاهده »
آوار
یادم میآید چند روزی است که دارند خانه همسایه را تخریب میکنند. دو طرف سرم را ماساژ میدهم. خواب از سرم پریده است. اما سستی و بیحالیاش توی تنم مانده است...
مشاهده »
سردخانه
مردی میانسال جلو رفت و بطری آب معدنی را باز کرد و مقداری آب روی صورت جوان پاشید. صدای جیغ زنی از پشت بیمارستان بلند شد همانجا که همیشه از اسمش میترسیدم: سردخانه!
مشاهده »