دوشنبه, 26 خرداد,1404

کوچه پر شده بود از مردمی که سراسیمه به هر طرف می‌دویدند. بابا تماس گرفت گفت: مردم می‌گویند حرم نبوده، ۱۷شهریور بوده.

دوشنبه, 26 خرداد,1404

یعنی امانت سپردمت دست موسی بن جعفر(ع)‌...

یکشنبه, 25 خرداد,1404

زهرای چهار ساله از آن طرف در حال بازی و خنده جواب داد: «ایران خراب می‌شه!».با خنده گفتم: «خب دوباره می‌سازیمش دیگه.»

یکشنبه, 25 خرداد,1404

عمری با یک جانباز اعصاب و روان زندگی کرده بود و جنگ را خوب می‌فهمید حتی از خیلی‌ها که فقط حرفش را بلد بودند. گفتم: «لیلا هرمز خبری نیست اونجا امنه...»

یکشنبه, 25 خرداد,1404

بازیکن‌ها که به میدان آمدند، تسبیح مادرم را برداشتم و پشت سرهم صلوات می‌فرستادم. گل اول استیلی و اشک شوقش، با اشک و بپر بپر من همراه بود.

یکشنبه, 25 خرداد,1404

برداشتم و رفتم بالای سر بچه‌هام پهن کردم. گفتم اگر اتفاقی افتاد دست بچه‌هام را می‌گیرم پرتشان می‌کنم بیرون خانه. به خودم گفتم «خوبه چادر نمازم سرمه»پیش خودم هزارجور فکر کردم الا این که...