
پناهگاه
خود من وقتی دلم آشوب میشود میروم توی گروههای مجازیام. از دوستهای تهرانی خبر میگیرم. سعیده از زندگی جاری زیر صدای پدافند و موشک میگوید...
مشاهده »
رشد درد دارد
برایشان از روحیهی زنهای لبنانی گفته بودم که میان جنگ بلدند زندگی کنند. از لحظاتی گفتم که لبنانیها برگشته بودند به شهرهایشان و روی تل خرابههای خانهها ایستاده بودند و با صدای بلند میگفتند:«راجعین منتصرین...»
مشاهده »
قهوهخانه شیرخدا
این چند روز که تهران خلوت شده او همچنان با صلابت باز است و مشتریهایش گرچه کمتر شدهاند اما اینبار به جای دیدن فوتبال از تلویزیون پیگیری اخبار جنگ هستند...
مشاهده »
وقتِ پیکاره!
اگه از خون میترسین یا مشکلی دارین حتما بگین! چون ممکنه هر جایی اعزام بشین...
مشاهده »
هویزه، سنگر بیسنگرها
بود. حلقهی محاصره هر لحظه تنگتر میشد. تانکهای دشمن نزدیک و نزدیکتر میآمدند، تا جایی که تنها چند قدم با آنها فاصله مانده بود...
مشاهده »
نوار زرد
سبزپوشانی که پیچیده شده در سفیدی و نور آنجا خوابیده بودند. آنهایی که مردانه جنگیدند تا میهن اسلامی حفظ شود...
مشاهده »